سفرنامه اربعین ۹۸
قسمت ۶ :
روز دوم پیادهروی را با قوه و انگیزه مضاعفی شروع کردیم. از مسیر خاکی فرات به مسیر آسفالت طریق العلماء رفتیم. موکبهای بیشتر با شربتهای رنگارنگ و مزههای مختلف ، اوضاع برای بچهها بهتر شد. کباب و شربتهای رنگی یکی پس از دیگری کیف بچهها را کوک کرد و تاختیم و تاختیم تا غروب. وارد خانهای شدیم برای نماز مغرب و عشاء. خانه شهید محمد العیساوی ، پدر شهید بسیار با احترام و اصرار ما را دعوت کرد و نماز جماعت به امامت شیخ جلالی اقامه شد. پدربزرگ شهید هم به تازگی مرحوم شده بود و روز سوم دفنش بود. شام خورده و برای شهید و جدّ شهید جناب مرحوم العیساوی فاتحه مفصّلی قرائت کردیم.
خانم آمد و از بیماری چشم دختر شهید برایمان گفت. دلمان گرفت مخصوصاَ وقتی تعریف کرد از مهربانی و پاکی دل دختر شهید. زنجان برای سرگرم کردن فاطمه و دیگر بچهها میگوید: « بیایید بشینید با هم بازی کنیم، بازی اتل متل توتوله ... گاو حسن چجوره... »
بچهها چیزی نمیفهمند و عربی و انگلیسی را با هم بلغور میکنند. خانم به دیوار تکیه میدهد و پاهایش را دراز میکند. ناگهان دختر شهید عروسک کوچک و چرکمردهاش را رها میکند و خیز برمیدارد روی پاهای خانم و شروع میکند به ماساژ دادن پاهایش. خانم هر چه عربی و فارسی قاطی میکند تا مرادش را بفهماند، نمیشود یا دخترجان شهید نمی خواهد بفهمد! شاید میخواسته خستگی پای یک زائر را بگیرد و قدمی به مولایش حسین علیه السلام نزدیکتر شود. خانم بغض میکند، دختر را به بغل میگیرد و میبوید و میبوسد و مینشاند کنار خودش و بازی اتل متل توتوله را با دلی شکسته به پایان میرساند.
مطالب بیشتر:
سلام
زیارت تون قبول باشه و همین طور زیارت خانواده محترم..
واقعا سفرنامه تون جالب و جذاب اصلا هرچی خاطره به امام حسین ختم میشه جالبه..
تشکر از اشتراک گذاری تون...
التماس دعا