داستان کوتاه

داستان‌های کوتاه اما جذاب و آموزنده

داستان کوتاه

داستان‌های کوتاه اما جذاب و آموزنده

داستان کوتاه
آخرین نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتشارات شهید کاظمی» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مشغول انجام اصلاحات کتاب شب حنظله‌ها برای چاپ دوم بودم که جمله‌ای از شهید بیشتر از گذشته توجه‌ام را جلب کرد: « حقیقت انسانی در بستر این سه مایع حرکت می‌کند و به کمال می‌رسد: عرق بدن ، اشک چشم و خون. » 

چاپ دوم در کتابفروشی‌ها و سایت‌ها موجود شده است.

 

راز نامگذاری کتاب شب حنظله‌ ها چیست؟

خرید کتاب با تخفیف ویژه

 

مطالب بیشتر:

ای کاش دوباره به خوابم بیایی!

دانلود کتاب

رضا کشمیری

روایت زندگی سه شهید غواص از گردان ۴۱۰، گردانی که حاج قاسم سلیمانی آن را ستاره‌ی درخشان لشکر۴۱ ثارالله نامید.
کتاب «ساحل خونین اروند» روایتی داستانی از خاطرات سه پسرخاله‌ی غواص، شهید محسن باقریان و شهیدان مهدی و محمدرضا صالحی است که توسط رضا کشمیری به رشته تحریر در آمده است.


اگر به دنبال حسّ کردن گوشه‌ای از رشادت و مظلومیّت رزمنده‌های غواص در عملیّات کربلای چهار هستید، کتاب «ساحل خونین اروند» را بخوانید. این کتاب روایتی است جذاب از زندگی پسرخاله‌های غواص، شهید محسن باقریان ۱۹ساله، پیک گردان ۴۱۰ غواص بود که همراه فرمانده‌اش حاج احمد امینی در عملیّات والفجر هشت به شهادت رسید و محمدرضا و مهدی صالحی دو برادر ۱۸ و ۱۹ ساله‌ای که مظلومانه با لباس غواصی در عملیات کربلای چهار به شهادت رسیدند. محمدرضا بعد از پسرخاله‌اش محسن، پیک گردان ۴۱۰ لقب گرفت و مهدی فرمانده دسته ویژه شد. در همان شب عملیّات کربلای چهار، ترکشی، گلوی مهدی را می‌شکافد و او را آسمانی می‌کند. پیکر مطهرش به خانه برمی‌گردد اما محمدرضا مفقود می‌شود. ۹ سال بعد همان‌طور که به مادرش قول داده بود به همراه دایی‌اش معلم شهید سیدجلال سجادی برمی‌گردد و استخوان‌هایش کنار برادر به خاک سپرده می‌شود.

 

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره گردان ۴۱۰ می‌گوید:

« گردان ۴۱۰ یک ستاره درخشان در لشکر ۴۱ثارالله بود. ستاره زهره‌ای بود که همه نور آن را می‌دیدند... دلیل برجستگی این گردان یکی فرماندهان آن بودند و دیگری بچه‌هایی که آنجا تجمع کرده بودند که عصاره به تمام معنای فضلیت‌های مختلف بودند. ... وقتی وارد گردان می‌شدیم نمی‌توانستیم تصور کنیم که اینجا حوزه علمیه است یا نشانه‌های کوچکی از صدر اسلام است یا فضای کعبه است که تعدادی مشغول ذکر و دعا هستند. »


گزیده متن:
خاله هنوز در داغ پسرش محسن گرفته و ناراحت بود. سفره ناهار جمع شد. محمدرضا سینی به دست آمد توی آشپزخانه. سینی سنگین را گذاشت روی زمین. آمد کنار خواهرش سعیده و گفت: « ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است، ارزنده‌ترین زینت زن حفظ حجاب است. » هنوز حرف محمدرضا تمام نشده بود که خاله زد زیر گریه. بلند بلند گریه می‌کرد. محمدرضا دست خاله را گرفت و گفت: «چی شد خال‌بی‌بی؟ حالتون خوبه؟»
خاله با گریه گفت: « محسن هم آخرین بار که می‌خواست بره جبهه، به من همین حرف‌ها رو زد.»


قسمتی تکان دهنده از وصیت نامه شهید محمدرضا صالحی:
و اما و اما...
ای رهبر من، ای کسی که نامت مانند گلبول‌های قرمز در داخل رگ‌هایم شعله می‌زند، ای مردی که مرا از تاریکی‌ها به حقیقت روشنی کشانید، ای عزیز امت محمد ص ، و ای تبلور کامل شیعه، هر چند که در طول این چند سال حتی یکبار توفیق دیدن رویت را از نزدیک نداشتم ولی دلم خیلی می‌خواست زیارتت کنم واگر می‌شد بر پشت دستانت بوسه‌ای از ته قلب بزنم تا بلکه بتوانم عشق یک بسیجی نسبت به رهبرش را ابراز کنم. خدا شما را برای ملت ایران حفظ کند. در پایان این وصیّت‌ها نمی‌توانم یادی از مولایم حسین ع نکنم، نمی‌دانم چند وقتی است که عشق به کربلا وجودم را گرفته و نام حسین قلبم را می‌فشارد و اشک از دیدگانم می‌ریزاند و امیدوارم که حسین ع مرا به حضور بپذیرد.

 

مطالب بیشتر

روایت سه پسرخاله شهید را در «ساحل خونین اروند» بخوانید

 

خرید کتاب ساحل خونین اروند با ارسال رایگان و تخفیف ویژه

 

رضا کشمیری
رضا کشمیری

بخشی از کتاب :

چند دقیقه‌ای برای بچه‌ها سخنرانی کرد و در پایان روضه حضرت زهرا سلام الله علیها را خواند. همه اشک می‌ریختند، خودش از همه بیشتر.  شروع کرد به سینه زدن و نوحه خواندن: « چه زیباست شهادت ، چه زیباست شهادت، شهادت شیرین است. »
آخر سخنانش گفت: « بچه‌ها امشب، شب حنظله‌ها ست، امشب خیلی از حنظله‌ها(تازه داماد‌ها) شهید می‌شن! »
یکی از بچه‌ها پرسید: « منظورت چیه؟! کدوم یکی از بچه‌ها شهید می‌شن؟ »
با دست اشاره کرد سمت یکی ، یکی و گفت: « تو شهید می‌شی! ... تو و تو شهید می‌شید! ... »
یکی از بچه‌ها سرش را نزدیک گوش محمّدمهدی برد و پرسید: « خودت چی؟! خودت هم حنظله هستی. »
لبخندی شیرین زد: « خودم هم امشب شهید می‌شم. »

 

درباره کتاب شب حنظله ها

دانلود کتاب

 

 

رضا کشمیری

سفرنامه اربعین ۹۸

قسمت ۱ :

چهارشنبه ده صفر ، ظهر بود که گوشی‌ام را از جیب بغل عبایم برداشتم. داده‌هایش را روشن کردم و «گلوله‌های داغ» را سرچ کردم. آورد! هنوز نمی‌دانستم که بالاخره نشر شهیدکاظمی آن را به چاپ رسانده یا نه!

قرار بود قبل از ماه محرم به چاپ برسد که نشد. قرار دیگر تا آخر ماه محرم بود، باز نشد. نشد ، نشد تا روزی که به سمت کربلا حرکت کردم. اولین کار عاشقی‌ات که باشد، مشتاقی، مشتاق بارقه‌ای از سوی محبوب، نشانه‌ای دلربا از معشوق ، توشه افزایش دهنده معرفت و محبّت از سوی مولایت حسین علیه السلام.

ساعت یک و نیم بعدازظهر بود که سرچش کردم، باشگاه خبرگزاری جوان خبر انتشار کتاب «گلوله‌های داغ» را زده بود. لحظاتی بعد مسئول امور تبلیغات انتشارات شهید کاظمی پیامی داد واتس آپانه! که تا فردا در همه خبرگزاری‌ها خبر انتشار کتاب بارگزاری می‌شود. خبرگزاری مشرق ، مهر ، رسا و ... را دیدم. عناوین جالبی زده بودند: « در پیاده‌روی اربعین حواستان به گلوله‌های داغ باشد» ، «گلوله‌های داغ از پیاده‌روی اربعین تا قلب دشمن» و ...

وقتی فهمیدم کتاب چاپ شده در اراک بودم. اما چه شیرین است که دلیل نرسیدن کتاب به دستت همان دلیل نوشتن کتاب باشد. عشق و امید به پذیرفتن این ذرّه عرض ارادت از سوی محضر ملکوتی و جهان شمول حضرت ارباب، حضرت سیدالشهداء علیه السلام.

بله ، چه شیرین که نباشی و نبینی اولین کتابت را. چه شوق و ذوقی هر نویسنده‌‌ای دارد که نتیجه تلاش خود را ببیند. اما وقتی پای دم و دستگاه امام حسین علیه السلام در میان باشد، باید بگویی تا یار چه خواهد و  میلش به چه باشد. باید تمام کار را به خودش بسپاری، اوست که عالم همه دیوانه‌ی اوست. من کی هستم؟! که بخواهم راضی باشم یا نه؟!

شور و شیدایی قلب عاشق حسین علیه السلام در تمام عالم جریان پیدا کرده و نور توحید و بندگی را در رگ‌ها و مویرگ‌های بشریّت منتشر کرده است.امام حسین علیه السلام است که خدا عاشقش است چون بندگی خدا را کرده به تمام معنا. هر چه داشته در راه خدا داده است. مگر می‌شود، خدا را بندگی کنی و در راه حفظ دین خدا و حفظ هدف خلقت که همان هدایت انسان‌ها است، به تمام معنا قدم برداری ، خون قلبت را بدهی، فرزند جوان تازه دامادت را بدهی، فرزند شیرخواره‌ات را بدهی ، فرزند برادر، امانت برادر را بدهی ، برادری عالم و شجاع و فرزانه‌ای چون عباس را بدهی، مگر می‌شود خدا جبران نکند؟!

عشق مگر چیست؟! چه عشقی بالاتر از عشق امام حسین علیه السلام به خداوند رحمان و رحیم. آری ، کتاب به دستم نرسید اما رفتم تا جا نمانم از قافله دلدادگان. بازخورد کتاب را به مولایم واگذار کردم، مگر من برای چه کسی نوشتم؟! مگر جز عشق به مولایم حسین علیه السلام چیزی دیگری هم هست؟ نمی‌دانم شاید هنوز دلم جای دیگری است، هنوز خرده شیشه دارم. بله هنوز دلم خالصانه در بند مولایم حسین علیه السلام اسیر نشده است. از خدا همین اسارت را می‌خواهم و چه اسارتی زیباتر از این! اسیر محبّت مولایم حسین علیه السلام .

باید از همه‌ی وابستگی‌های دنیا دل کند، باید فقط به راه حسین علیه السلام دل بست. همه کس و همه چیز می‌رود، می‌میرد و نابود می‌شود جز یاد و نام و نشان تو یا حسین علیه السلام.

معرفی کتاب:

گلوله‌های داغ / رضا کشمیری

رضا کشمیری