برگی از زندگی شهید محمدمهدی آفرند
قسمت دوم:
سال ۱۳۵۴ هجری شمسی بود؛ در دبستان حکمت(شهید میرافضلی کنونی) تحصیل میکرد و یکی از شاگردان ممتاز و باهوش مدرسه بود. وضعیت نابهنجار دبیران مدرسهاش در آن سالها او را بسیار رنج میداد. همهی معلمهای مدرسه به غیر از مدیر و دو معلم دیگر در آن سال خانم بودند. حتی معلم یکی از کلاسهای پنجم هم خانمی بود بیحجاب. معلم محمدمهدی آقای میرزایی بود که با اقدامات مذهبی مثل بردن بچهها به مسجدالنبی سعی داشت فضای مدرسه را دینی کند. همهی معلمهای زن بدون حجاب و پوشش بودند و محمدمهدی با اینکه به سن تکلیف نرسیده بود اما سخت مواظب نگاهش بود.
ٰعاشقانههای اربعینی(۱۰): همهش تقصیر شما آخونداست!
بعضی دانش آموزان نسبت به معلمهای خانم حرکات موزیانهای انجام میدادند که از چشم آقای میرزایی دور نمیماند و او به شدت با افراد خاطی برخورد میکرد. محمدمهدی از تنبیه بچههای بیحیا خیلی استقبال میکرد و شاد میشد.
آن روز با خواهرش که چند سالی از او بزرگتر بود، راهی مدرسه شد. هوای پاییزی سوز داشت، بوی باران میآمد اما از باران خبری نبود. خواهر و برادر شانه به شانه پیاده به طرف مدرسه حرکت کردند. خانهی آنها در حاشیه شهر بود و دبستان حکمت در مرکز شهر، محمدمهدی پا تند میکرد، نیم ساعته به مدرسه میرسید.
معلم محمدمهدی[1] از حالات و رفتار او تعجب میکرد. وقتی میدید چطور با حجب و حیا سرش را پایین میاندازد و از نگاه به معلمهای بیحجاب اجتناب میکند، در دلش او را تحسین میکرد. صبحگاه دبستان حکمت با صوت دلنشین قرآن محمدمهدی آغاز میشد. آقای میرزایی خیلی دوستش میداشت چون اغلب اوقات مودّب و باوقار مسائل دینی و پرسشهای زیادی از او میکرد که نشان از هوش بالای او داشت.
آقا معلم معمولا ظهر بچهها را به مسجدالنبی میبرد، اغلب بچهها تنبلی میکردند و اشتیاقی نشان نمیدادند؛ اما محمدمهدی ده ساله اولین کسی بود که مشتاقانه در صف اول نماز جماعت حاضر میشد و همیشه دوست داشت کنار معلمش باشد و او را سئوال پیچ کند.