سفرنامه اربعین ۹۸
قسمت ۸ :
روز سوم پیادهروی را با قدرت شروع میکنیم و حدود بیست و پنج کیلومتر را میتازانیم. پای مرتضی درد گرفته بود. به مادربزرگش میگوید: « نمیدونم چرا کف پام داره میسوزه ... خیلی میسوزه. »
خالهجان میشنود و با بغض میگوید: « خُب ننه! از صبحی بیشتر از بیست کیلومتر اومدی... قربون پاهات برم ... »
آن روز هم شب میشود و در حدود ۱۵کیلومتری کربلا در موکبی کنار مسیر میخوابیم و صبح هم به علت خستگی و آبله پای دو تن از همراهان ده کیلومتری را با ماشین ون میرویم و بقیه راه را چارهای جز پیاده رفتن نداریم. لحظه به لحظه به تعداد جمعیّت افزوده میشود. همه حواسم به بچهها بود که گم نشوند. لحظهای غفلت ممکن بود یکی گم شود. رفتیم و رفتیم تا گنبد باصفای آقا اباالفضل العباس علیه السلام به چشممان آمد و دلمان را برد.
به سختی با کالسکه و چرخهای کولهبر داخل بینالحرمین شدیم و حاجآقا جلالی کنار کولهها و بچهها ماند و ما رفتیم زیارت حرم حضرت عباس علیه السلام و یک ساعته برگشتیم. ورودی حرم فشار زیاد جمعیّت باعث شد تا مرز خفگی هم پیش بروم اما بخیر گذشت. خدا را شکر کردم که علی و مرتضی را نبرده بودم.
بعد آمدن خانمها رفتیم سمت موکب رفسنجانیها به نام مبارک خاتمالانبیاء صل الله علیه و آله . جایی گرفتیم و ناهار خورده نخورده، خودم تنهایی به زیارت حرم مولایمان اباعبدالله علیه السلام رفتم، ترسیدم بچهها را ببرم و در شلوغی اذیت شوند. اما داخل حرم بسیار خلوتتر از بیرون حرم بود!
تا شب کربلا ماندیم و سرانجام روانه شدیم سمت مهران با کولهباری از عنایت و محبّت و معرفت، هر کس به اندازه ظرفیت خود. به قم که رسیدیم همان شب اول دلم تنگ شد اما چارهای نیست باید تا سال آینده که یار چه خواهد و میلش به چه باشد، منتظر بمانیم.
الحمد لله علی کل حال ...
مطالب بیشتر:
درباره گلولههای داغ
دختر شهید العیساوی
صحنۀ رنگارنگ
گلولههای داغ / رضا کشمیری
ان شا الله زیارت قسمت هر ساله تان بشود.