بسم الله الرحمن الرحیم
مشغول انجام اصلاحات کتاب شب حنظلهها برای چاپ دوم بودم که جملهای از شهید بیشتر از گذشته توجهام را جلب کرد: « حقیقت انسانی در بستر این سه مایع حرکت میکند و به کمال میرسد: عرق بدن ، اشک چشم و خون. »
چاپ دوم در کتابفروشیها و سایتها موجود شده است.
راز نامگذاری کتاب شب حنظله ها چیست؟
مطالب بیشتر:
بسم الله الرحمن الرحیم
این روزها سخت درگیر بازنویسی اولین رمانم هستم که زیر نظر استاد گرامیام جناب آقای محمدرضا شرفی خبوشان در حال صیقل خوردن است. هر نویسندهای در هر مرتبهای و تجربهای نیاز دارد به کتاب خواندن، کتابهای جدید با نثرهای بدیع و جاندار.
چند کتاب خوب که این روزها خواندهام را به شما دوستداران داستان و رمان معرفی میکنم... با افتخار ...
بخشی از کتاب :
چند دقیقهای برای بچهها سخنرانی کرد و در پایان روضه حضرت زهرا سلام الله علیها را خواند. همه اشک میریختند، خودش از همه بیشتر. شروع کرد به سینه زدن و نوحه خواندن: « چه زیباست شهادت ، چه زیباست شهادت، شهادت شیرین است. »
آخر سخنانش گفت: « بچهها امشب، شب حنظلهها ست، امشب خیلی از حنظلهها(تازه دامادها) شهید میشن! »
یکی از بچهها پرسید: « منظورت چیه؟! کدوم یکی از بچهها شهید میشن؟ »
با دست اشاره کرد سمت یکی ، یکی و گفت: « تو شهید میشی! ... تو و تو شهید میشید! ... »
یکی از بچهها سرش را نزدیک گوش محمّدمهدی برد و پرسید: « خودت چی؟! خودت هم حنظله هستی. »
لبخندی شیرین زد: « خودم هم امشب شهید میشم. »
قطعاتی جذاب و قابل تأمل از کتاب خون دلی که لعل شد،
خاطرات خودنوشته رهبر عزیزمان حضرت آیت الله العظمی خامنهای:
من دربارهی زهد و پارسایی این بانوی صالحه (همسرم) ، تصویرهای بسیاری در ذهن خود دارم که بیان برخی از آنها خوب نیست. از جمله مواردی که میتوانم بگویم، این است که هرگز از من درخواست خرید لباس نکرده است، بلکه نیاز خیلی ضروری خانواده به لباس را به من یادآور میشد و خود میرفت و میخرید. هیچ وقت برای خود زیورآلات نخرید. مقداری زیورآلات داشت که از خانهی پدری آورده بود و یا هدیهی برخی بستگان بود. همهی آنها را فروخت و پول آنها را در راه خدا صرف کرد. او اینک حتی یک قطعه زر و زیور و حتی یک انگشتر معمولی هم ندارد. (ص۱۶۰)
شلّاقهایی با ضخامتهای مختلف به سقف آویخته بودند که ضخامت آنها یک انگشت، دو انگشت و یا بیشتر بود. یکی از آنها شلاقی برداشت و شروع کرد به زدن به پاهایم. آنقدر زد که خسته شد. فرد دیگری شلاق را گرفت. او هم زد تا خسته شد. نفر سوم شروع کرد به زدن. و به همین ترتیب ... (ص۲۱۰)
یک روز پسرم مصطفی را که دوساله بود، به زندان آوردند. یکی از سربازان دوان دوان آمد و گفت: پسر شما را آوردهاند... مصطفی را گرفتم و بوسیدم. کودک، به علت اینکه مدتی طولانی از او دور بودم، مرا نشناخت؛ لذا با چهرهای گرفته و اخم کرده و حیرت زده به من مینگریست! سپس زد زیر گریه. به شدّت میگریست. نتوانستم او را آرام کنم... این امر به قدری مرا متأثر ساخت که تا چند روز بعد نیز همچنان دلآزرده بودم. (ص۱۵۱)
مطالب بیشتر:
قطعهای زیبا و قابل تأمل از کتاب خون دلی که لعل شد، خاطرات خودنوشته رهبر عزیزمان حضرت آیت الله العظمی خامنهای:
اندکی بعد صدایی از اتاق مجاور شنیدم که بیت شعری میخواند ... بیت از مثنوی مولوی بود:
عار ناید شیر را از سلسله نیست ما را از قضای حق گله
صاحب صدا را شناختم؛ یکی از خطبای مشهور مشهد بود. فهمیدم او هم به زندان افتاده است. شناختن همسایهی زندانیام و شنیدن شعری که خواند، در من احساس آرامش به وجود آورد وتنهایی و غربت را از دلم دور ساخت. (ص۹۱)
در مسیر، یک افسر جوان که به گستاخی و وقاحت معروف بود، مرا دید و از دور به تمسخر صدا زد: آشیخ! ریشت را تراشیدند؟ و من فوراً پاسخ دادم: بله، سالها بود که چانهی خود را ندیده بودم و حالا الحمدلله میبینم! و بدین ترتیب اجازه ندادم خشنود ودلخوش شود. (ص۹۴)
مطالب بیشتر:
معرفی کتاب سه دقیقه در قیامت / گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
سلام خدمت همهی مخاطبان داستان خوان و داستان نویس و داستان دوست فرهیخته...
معرفی چند تا کتاب خوب که در دو ماه گذشته خواندم و لذت بردم:
دوستان گرامی اگه از این لیست کتابی خواندهاید، نظر بدهید لطفا ...
بسم الله الرحمن الرحیم
بالاخره بعد از سه بار بازنویسی کار کتاب خاطرات روحانی شهید محمدمهدی_آفرند تمام شد.
این شهید عزیز فرمانده دسته ویژه خطشکن غواص گردان ۴۱۲ لشکر ۴۱ ثارالله بود.
چه بسیار که با اشک دیده جملات و کلمات را پشت سر هم قرار دادم و نوشتم و نوشتم تا دلم آرام گیرد. نوشتم تا خودم آدم شوم و ان شاءالله لایق شهادت.
اسم کتاب را گذاشتم شب_حنظله_ها همان شبی که بسیاری از تازه دامادها شهید شدند... شب نوزدهم دی ماه سال ۱۳۶۵...عملیاتکربلای۵
الحمدلله رب العالمین
از راست: مرحوم سلطانمرادی، شهید آفرند، سردار حاج قاسم سلیمانی ; محمدرضا باقری و شهید محمدی
بیشتر بخوانید:
جملهای زیبا و پرمعنا از ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی خامنهای:
اگر انسان بخواهد در زمینههای معنوی و فرهنگی، تر و تازه بماند جز رابطه با کتاب چارهای ندارد.
معرفی چند کتاب جدید: