قسمت ۱۲ : گاوهای باد شده با تلمبه برقی!
آن شب را زود خوابیدم و صبح زود قبل از اذان صبح بیدار شدم، اتاق سالن گونه آنجا پر شده بود به ناچار جای خودم را مرتّب کردم و همان جا به نماز ایستادم. دوستان دیگر یکی پس از دیگری بیدار شدند و نماز صبح را به جماعت اقامه کردیم. بعد صبحانه را خورده و حرکت را آغاز کردیم.
قرار بعدی ما عمود ۲۰۰ بود، نور خورشید تازه از افق بالاتر آمده بود و به سوی چشمان من تیر میکشید، به ناچار پلکهایم را نیمه باز کردم. با چشمان نیمه باز دقتم بیشتر شده بود ، یک ردیف گاو سر بریده سمت چپم توجهام را جلب کرد. حدود ۶ گاو بزرگ و چاق، هر کدام شبیه یک گلوله با چهارتا دست و پا بود، چگونه آنها را با تلمبه باد کرده بودند؟ حتما خیلی خسته کننده بوده! صدای یک موتور برق رشتهی افکار مرا پاره کرد و تعجب مرا فرونشاند.
با دستگاه تلمبه بادی که با گازوئیل کار میکرد گاوها را باد کرده بودند تا به سرعت کباب آنها آماده پذیرایی از زائران شده باشد. برایم جالب بود که از همان ساعات اولیه صبح کباب موکبها آماده بود و با اصرار به زائرین داده میشد.
قبل از ظهر به خانه ابوهبه که روبروی عمود ۱۲ بود رسیدیم، خیلی اصرار کرد که ظهر همانجا بمانیم اما سید جاسم دوست دیگر عراقیمان برای ظهر دعوت کرده بود. روبروی خانه ابوهبه کوچهای قرار داشت که به نظر شلوغ تر از کوچههای دیگر بود و خانه سید جاسم انتهای همین کوچه قرار داشت. داخل کوچه که شدیم ، موتورهای سه چرخ زیادی دیدم که مسافران و زائران را سوار میکردند و از کوچه پس کوچههای کنار مسیر پیادهروی به سمت گاراژ میبردند. حدود ۲۰ کیلومتری کربلا جاده اصلی از دو طرف بسته شده بود و هر کس که میخواست از کربلا به سمت کاظمین برود باید این راه را پیاده رود یا سوار همین موتور ها شود و از راههای فرعی به سمت گاراژ برود.
یکی از دوستان که قبلا خانه سید جاسم آمده بود راهنمای ما بود اما او هم گیج شده بود و راه را اشتباهی رفت، موتورها با سرعت از کنار ما رد میشدند و گرد و خاک غلیظی را روانه سر و صورت ما میکردند. راننده موتورها خودشان با چفیه یا شال سر و صورت خود را بسته بودند و فقط چشمان اشکی آنها در زیر نور آفتاب برق میزد.این قسمت ادامه دارد...