قسمت ۱۵: سفرهای میان جاده
صبح روز چهارشنبه بود که به سمت مهران حرکت کردیم، راننده از کوچه پس کوچهها و جادههای فرعی حرکت میکرد. یک از مسیرهای عبوری ما کنار شاخهای از رود فرات بود که زبالههای تر و خشک در سرتاسر مسیر خودنمایی میکردند و مگسها و حیوانات موذی در این بهشت خودشان جشن گرفته بودند. بوی تند زباله هر از گاهی بینی سرنشینان ماشین را نوازش میداد.
بعد از ۲ ساعت که داخل خیابانهای فرعی کربلا دور میزدیم، تازه به جاده اصلی کربلا به مهران رسیدیم. یک روز مانده به اربعین بود و مسیر اصلی منتهی به کربلا را برای زائرین یک طرفه کرده بودند. زائرینی که قصد بازگشت داشتند باید به سمت نجف میرفتند و از آنجا به حله و سپس به سمت بدره و در آخر به مهران میرسیدند.
ماشین ما طبق حالت عادی باید ظهر به مهران میرسید اما نزدیک اذان مغرب رسیدیم. در ماشین که بطور فشرده کنار هم نشسته بودیم، یکی از دوستان خاطرهای از سال گذشته تعریف کرد:
سال گذشته در مسیر برگشتن به مهران ، سوار یک اتوبوس عراقی بودم که نزدیک یک روستا ناگهان حدود ۲۰ نفر جوان و نوجوان عراقی آمدند وسط جاده را مسدود کردند. بلافاصله یک گلیم فرش بزرگ همان وسط جاده پهن کردند، راننده فرصت نکرده بود که به کنار جاده برود و به درستی ماشین را پارک کند، همان وسط جاده اصلی ترمز گرفته بود و ماشین را خاموش کرد!
یکی از مسافرین فریاد زد: ناهار ناهار پیاده شوید ناهار بخورید! یکی دیگر با صدای بلند و همراه تعجب گفت: وسط جاده! خطرناکه! راننده داره چکار میکنه! دیگری گفت: ای بابا دلت خوشه راننده پیاده شده! رفته سر سفره ! معلوم میشه اینجا هرکی به هر کیه، شیر تو شیره!
ظاهراَ چارهای نبود همه پیاده شدیم، من پشت اتوبوس رفتم نگاهی کردم که ببینم دیگر ماشینها چکار میکنند. دیدم دو نفر از همان جوانان با چوبی بلند به دست و چفیه به دور سر بسته ماشینها را به مسیر خاکی کنار جاده هدایت میکنند، البته مسیری که همان موقع به زور لاستیک ماشینها درست شده بود!
جالب اینجا بود که هیچ ماشین دیگری به این کار اعتراضی نمیکرد و همه با آرامش در مسیر انحرافی خود ساخته عبور میکردند. نه صدای بوقی میآمد و نه صدای اعتراض و فریادی!
سفره یکبار مصرف بزرگی روی گلیم فرش پهن کردند و غذای خوشمزهای پخش کردند، همه با آرامش و بدون دغدغه و اضطراب مشغول خوردن بودند؛ خبری هم از نیروی پلیس نبود و هیچ اضطرابی ناشی از جریمه شدن در چهره راننده دیده نمیشد! در یک کلام شیر تو شیر بود.
با این خاطره همه دوستان خندیدند، خندهای همراه با تعجب ؛ به مرز مهران که رسیدیم همه جمعیت در حال خارج شدن از مرز بودند و هیچ زائری به سمت کربلا نمیرفت. خیلی تعجب کردم سالهای گذشته یکی دو روز مانده به اربعین از همیشه شلوغتر بود و مرزداران مجبور میشدند مرز را باز کنند تا جمعیت به سمت کربلا بروند.
از یکی از سربازها پرسیدم: جریان چیست؟ هیچ کس به سمت کربلا نمیرود؟ گفت: نمیدانم حاجآقا! ولی فکر کنم خود مردم سفرشان را مدیریت کردند و فقط هر کس که ویزا داشته میتونسته به مرز نزدیک بشه و اصلا قبل از مهران جلوی افراد بدون ویزا را میگرفتند!