داستان کوتاه

داستان‌های کوتاه اما جذاب و آموزنده

داستان کوتاه

داستان‌های کوتاه اما جذاب و آموزنده

داستان کوتاه
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معلم» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی معلم کلاس پنجم
به دانش آموزانش گفت:
 "من همه شما را دوست دارم"

 ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانش آموزان که تیدی نام داشت
، نداشت. لباسهای این دانش آموز همواره کثیف بودند،
وضعیت درسی او ضعیف بود
و گوشه گیر بود.
این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود.
با بقیه بچه ها بازی نمیکرد
و
 لباسهایش چرکین بودند.
 تیدی بقدری افسرده
و
 درس نخوان بود
که معلمش از تصحیح اوراق امتحانی اش و گذاشتن علامت  در برگه اش با خودکار قرمز و یادداشت عبارت "
 نیاز به تلاش بیش تر دارد"
 احساس لذت میکرد.

روزی مدیر آموزشگاه از این معلم درخواست کرد که پرونده تیدی را بررسی کند.
معلم کلاس اول درباره اونوشته بود"
 تیدی کودک باهوشی است
که تکالیفش را با دقت و بطور منظمی انجام میدهد".
 معلم کلاس دوم نوشته بود"
 تیدی دانش آموز دوست داشتنی
 در بین همکلاسیهای خودش است
 ولی بعلت بیماری سرطان مادرش خیلی ناراحت است".
اما معلم کلاس سوم نوشته بود"
مرگ مادر تیدی تاثیر زیادی بر او داشت.
او تمام سعی خود را کرد
 ولی پدرش توجهی به او نکرد
 و اگر در این راستا کاری انجام ندهیم
بزودی شرایط زندگی در منزل، بر او تاثیر منفی میگذارد".

 در حالیکه معلم کلاس چهارم نوشته بود"
تیدی دانش آموزی گوشه گیرست که علاقه به درس خواندن ندارد و در کلاس دوستی ندارد
 و موقع تدریس میخوابد".
 اینجا بود که معلمش، خانم تامسون به مشکل دانش آموز پی برد و شرمنده شد.
این احساس شرمندگی موقعی بیش تر شد
که دانش آموزان برای جشن تولد معلمشان هرکدام هدیه ای  با ارزش در بسته بندی بسیار زیبا تقدیم معلمشام کردند
و هدیه تیدی در یک پلاستیک مچاله شده بود.
 خانم تامسون با ناراحتی هدیه تیدی را باز کرد. در این موقع صدای خنده تمسخر آمیز شاگردان کلاس را فرا گرفت.

رضا کشمیری