داستان کوتاه

داستان‌های کوتاه اما جذاب و آموزنده

داستان کوتاه

داستان‌های کوتاه اما جذاب و آموزنده

داستان کوتاه
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شاگرد شوفر» ثبت شده است

                                 بسم الله الرحمن الرحیم

حمید[1] در خانواده‌ای با وضعیت مالی ضعیف، در یکی از محله‌های شهر کرمان دیده به جهان گشود. پدرش، معتاد به تریاک و سیگار و به قول محلی‌ها اهل دود و دم بود.  حمید ۱۵ ساله، به عنوان شاگرد شوفر روی ماشین حمل سوخت عمویش کار می‌کرد و کمک خرج خانواده بود.

تانکر نفت‌کش کارش این بود که از بندرعباس، نفت بارگیری می‌کرد و به کرمان انتقال می‌داد. عموی حمید که راننده ماشین و صاحب آن بود بخاطر کم اطلاعی از احکام شرعی، هر وقت دستشویی داشت از شیشه ماشین در حال حرکت ادرار می‌کرد و تمام اطراف ماشین نجس می‌شد و اصلا پاکی و نجسی را رعایت نمی‌کرد.

حمید هم در چنین شرایط خانوادگی و فرهنگی رشد کرده بود و خودش هم با اینکه در سن نوجوانی بود  خیلی سیگار می‌کشید و به قول معروف سیگار را با سیگار روشن می‌کرد.

این منوال در زندگی حمید ادامه داشت ...

رضا کشمیری